loading...

آئین مستان

متن روضه ورود کاروان به کربلا,متن روضه,ورود کاروان به کربلا,کربلا,متن روضه ورود به کربلا,ورود به کربلا,متن روضه شب دوم محرم,شب دوم محرم,مداحی شب دوم محرم,مداحی ورود کاروان به کربلا,متن روضه همراه با ص

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2234 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6710 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3816 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 836 زمان : نظرات (0)

آهو آمد سوی تو آرام شد، پس می شود

در حریمت هر که بی کس می رود کس می شود

یک عبای آبی و عمامه ای از جنس نور

آسمان از دست این گنبد ملبّس می شود

تو دلیل اعتبار گنبد و نقّاره ای

آهن و سنگ از وجود تو مقدّس می شود

دل اگر تاریک باشد در حریمت چون کلاغ

زود در بین کبوتر ها مشخّص می شود

پنجره فولاد، سقّاخانه و گنبد طلا

هر که در صحن است محو این مثلث می شود

یا علی موسی الرضا

چه می شود که شوم کبوتر حرمت

که آشیانه کنم به سایه کرمت

گرچه از کم کمترم حلقه گوش این درم

یا به زنجیرم نما یا بده بال و پرم

یا علی موسی الرضا

قدم بنه به سرم نظر نما به دلم

اگر نظر نکنی غمم کجا ببرم

روسیاهم یا رضا، بی پناهم یا رضا

نوکریه تو شده افتخارم یا رضا

یا علی موسی الرضا

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 842 زمان : نظرات (0)

بین بستر دلشکسته

 روح هستی دیده بسته

غرق ناله در بر او

فاطمه دل خون نشسته

می زند بر سینه و سر

بهر بابا غم نصیب است

زیر لب دارد دعایی

خسته در ام یجیب است

در بر چشمان بابا

ریزد از دیده ستاره

کشتی عمر پیمبر

گیرد از ساحل کناره

گه بهوش آید خدایا

 گه دو چشمش را گشاید

سوی زهرا، سوی مولا

 او نظاره می نماید

با نگاه بی فروغش

خسته دل دارد پیامی

با تمام هستی خود

 فاطمه، دارد کلامی

گریه بس کن در کنارم

 غم مخور ای دختر من

سوی داور رهسپارم

 نور چشمان تر من

فاطمه جان، فاطمه جان

بعد بابا در ره حق

 می شوی حامی مولا

اولین کس ای عزیزم

 می شوی ملحق به بابا

بعد بابا دختر من

 حرمتت گردد شکسته

خود به ببینی با دو چشمت

 دست حق، با دسته بسته

دود آتش، درب و دیوار

 باغ یاس ارغوانی

فوج گلچین، موج غربت

غنچه پرپر، گل خزانی

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 13417 زمان : نظرات (0)

بی تو سجاده ای اگر هم بود

فرش رسوایی دو عالم بود

بی تو یا حرفی از بهشت نبود

یا اگر بود هم جهنم بود

خطبه های گلوی زخمی تو

انعكاس غروب ماتم بود

تو اگر خطبه ای نمی خواندی

خانه هامان بدون پرچم بود

تو اگر روضه ای نمی خواندی

سال ما سال بی محرم بود

از تو داریم فصل ماتم را

ده شب گریه ی محرم را

احترام تو را سلام نبود

حق تو كوچه های شام نبود

حق آیینه ها شكستن نیست

گیرم این آینه سر امام نبود

هیچ جایی برای حال شما

امام سجاد؛ علم گریه برداشت، همه حرفش و بعد از کربلا با گریش زد، من می خوام بگم چرا گریه میکرد، دلایل زیاده، اما مگه یادش میره صحنه های کربلا یکی یکی جلوی چشماشه منو تو یه روضه گوش میدیم، می شنویم، بی مقدمه تو هر روضه مون میگیم: حسین؛ حالا زین العابدین که خودش دیده، من می خوام بعضی از این صحنه ها رو یادت بیارم، مگه یادش میره صحنه وداع با پدرش رو، پدرش اومد تو خیمه یه نگاه زین العابدین کرد، دید باباش آشفته است، رنگ پریده است، یه نگاه کرد دید سر تا پا غرق خاک خونه، زین العابدین رو خاک خیمه افتاده، یه نگاه کرد دید بابا داره یه جوری حرف میزنه، انگار این لحظه لحظه آخره، صدا زد: بابا از داداش اکبرم چه خبر، ابی عبدالله گفت: داداشت رفت، یکی یکی اسم برد، یه مرتبه دید هرکی اسم می بره بابا میگه به شهادت رسید، یه لحظه صدا زد: بابا از عمو عباس چه خبر، تا ابی عبدالله گفت: بی عمو شدی، میگن زین العابدین بلند شد، با اون حال زارش، تا ومد بلند شه بابا نگه اش داشت گفت: عزیزم تو بخواب، فقط یه جمله بهت بگم پسرم: غیر منو تو دیگه مردی تو خیمه ها نمونده، تو دیگه بلند نشو، زینب یه محرم می خواد.

مگه یادش میره غروب یازدهم، مگه یادش میره اون لحظه ای که از کنار گودال رد شد، مگه یادش میره اون لحظه ای که اومد بابا رو دفن کنه، خودش گفت: برید بوریا بیارید، خودش رفت تو قبر، بنی اسد دیدن دیر کرد از قبر بیرون نیومد، مگه یادش میره، نگاه کردن دیدن لباش گذاشته رو لبای بریده، من میگم همه ی اینا یادش نرفت، اما همه ی اینا یه طرف اونی که امام سجاد رو 35 سال روضه خون کرده اینا نیست، حالا بشنو

احترام تو را سلام نبود

حق تو كوچه های شام نبود

حق آیینه ها شكستن نیست

گیرم این آینه امام نبود

هیچ جایی برای حال شما

بدتر از مجلس حرام نبود

گریه كردی صدا زدی ای كاش

هیچ سنگی به روی بام نبود

كاش مادر مرا نمی زایید

من امامم، خرابه جام نبود

حرفِ ویرانه در میان آمد

دختر شاه، یادمان آمد

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 14780 زمان : نظرات (1)

کاروان چون شهود پیدا کرد

 به حقیقت ورود پیدا کرد

هرکسی رفت در پی سمتش

 پس اباالفضل رود پیدا کرد

تا علم گردد این همه خیمه

 علی اکبر عمود پیدا کرد

دور از چشم دیگران قاسم

 زره و اسب و خود پیدا کرد

دوش بر دوش تا عمو عباس

 هی رقیه صعود پیدا کرد

بادی آمد کنار رفت عبا

 علی اصغر نمود پیدا کرد

بادی آمد ولی حسینش را

 زینب این بار زود پیدا کرد

پیراهن را به خیمه و در اصل

 کفنی را که بود پیدا کرد

تا برادر کمی درنگ کند

 دیر می خواست زود پیدا کرد

تکه ای را ولی غروب دهم

 آنطرف بین دود پیدا کرد

گشت و در دشت از تن ارباب

 هرچه را که نبود پیدا کرد

چرا انگشت انگشتر نداری، آی حسین.....

آن چه را در رکوع علی بخشید

 ساربان در سجود پیدا کرد

این روضه ها دیگه به عاشورا نمی رسه، علی در رکوع دید دست خالی گدا داره میره دستش دراز کرد، سائل دست مولا رو گرفت، انگشتر درآورد، این علی بود وسط نماز دستش دراز کرد، سائل به حاجتش برسه، ساربان این همه ابی عبدالله فردا بهش لطف کرد، وقتی رسیدن به کربلا فرمود تو دیگه برو ما دیگه کاری با تو نداریم اینجا دیگه ساربان نمی خوایم آخر راه همین جاست، اینقدر بهش لباس داد، پول داد، زیورالات داد، خورجین ساربان پر شد، اما داشت می رفت یه نگاه به انگشتر کرد، فرمود: اگه چیز دیگه میخوای بگو؛ اومد تو گودال دید همه رو بردن، دیگه چیزی نمونده، اومد برگرده، دید ابی عبدالله انگشتش تکان خورد، اومد انگشتر در بیاره دید انگشت ورم کرده، خنجر کشید.....

چرا انگشت و انگشتر نداری

حسین....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 17730 زمان : نظرات (1)

اینجا که آمدیم غم و غصه پا گرفت

دلشوره ای عجیب وجود مرا گرفت

تا عقیله بنی هاشم پا شو گذاشت تو کرببلا میگن همه ی غم های عالم رو دل زینب جمع شد، الان بعد از هزار چهارصد سال هر کی میره کربلا همینجوره، نجف میری اینجوری نیست، سامرا و کاظمین میری اینجوری نیست، تا میرسی کربلا دلت پر غمه، دلشوره میاد سراغت، اول حرفی که می زنی اینه: امان از دل زینب...

اینجا که آمدیم غم و غصه پا گرفت

دلشوره ای عجیب وجود مرا گرفت

حس غم جدایی این دشت لاله خیز

بال و پرم جدا و دلم را جدا گرفت

فالی زدم به مصحف پیشانی ات حسین

آیات غربت تو دلم را فرا گرفت

من پنجاه چند سال با تو بزرگ شدم، هیشکی مثل من تو رو نمی شناسه حسین، من هم برات خواهری کردم، هم برات مادری کردم، من از چهار سالگی همه کاری برا تو کردم، عین پروانه دورت گشتم، حسین من با تو بزرگ شدم، حسین جان نگاه تو صورتت می کنم می فهمم چه خبره، مدینه داشتیم می اومدیم، یه جوری با مادرم وداع کردی فهمیدم سفر آخره، یه جوری به بچه هات داری نگاه می کنی، یه جوری به قد بالای اکبرت داری نگاه می کنی، دارم می ترسم از این سرزمین....

تنها دلیل بودن من سایه سرم

زینب فقط به عشق برادر بقا گرفت

حتی مدینه این همه زجرم نداده بود

یک نیم روز جان مرا کربلا گرفت

وای از دل رباب که بیند به جای آب

تیر سه پر به حنجر شش ماهه جاگرفت

تا وقت هست حلقه ی انگشتری درآر

از ترس ساربان دل زینب عزا گرفت

ابی عبدالله تو راه دست رو سر دختر مسلم کشید، کربلا هم تکرار شد روز عاشور می خواست بره، سکینه نشست بغل باباش، ابی عبدالله دست کشید روی سرش، وقتی پدر دست می کشه رو سر، اگه پدر انگشتر داشته باشه، دختر حس میکنه بابا انگشتر داره، وقتی دست رو سرش کشید انگشتر داشت، اما وقتی رفت تو گودال بهش گفتن: این بابات حسینه، نگاه کرد دید سر بردن، پیراهن بردن، انگشت با انگشتر بردن، حسین....


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2596 زمان : نظرات (0)

کیست زینب همیشه بی همتا

 نور مستور عالم بالا

 کیست زینب نفس نفس حیدر

کیست زینب تپش تپش زهرا

 کیست زینب حسین پرده نشین

کیست زینب حسن به زیر کسا

 زود می گم و رد می شم، حواست و  جمع كن

کیست زینب کسی چه میداند

غیر آن پنج آفتاب هدی

 کیست زینب تلاطم عباس

کیست زینب تموّج دریا

 کیست زینب فراتر از مریم

 روشنی بخش هاجر و حوّا

کیست زینب حجاب جلوه غیب

صبر اعظم ،  صلابت عظما

ذوالفقار علی میان نیام

 اوج نهج البلاغه ای شیوا

خیالت و راحت كنم، اگه تا صبح هم بگم كیست زینب، باید دوباره همین رو بگم

 قلمم بشکند چه می گویم

 من و اوصاف زینب کبری ؟

 من چه گویم که گفت اربابم

 حضرت عشق، التماس دعا

 جانم زینب، یه جمله بسه، درخانه اگر كس است، یك حرف بس است، می خوای مقام زینب و بفهمی، امام زمانش بهش گفت، زینب جان فردا ، منو تو نماز شبت دعا كن، داداشت و دعا كن.

السلام ای شکوه نام حسین

دومین فاطمه، تمامِ حسین

 حالا این زینب فردا تموم غصه های عالم رو دلش می آد، مگه فردا چه خبره؟این زینب فردا یه لحظه ای می رسه، غم های عالم رو  روی سینه اش می بینه، كِی؟ اون موقعی كه دیدند، ذوالجناح حركت نمی كنه، عوض شد مركب های ابی عبدالله، روضه مو بخونم و یاعلی، روایت می گه هفت مركب برا حسین علیه السلام عوض كردند، اما باید بمونه، آخه اینجا كربلاست، همچین كه اون پیرمرد گفت:اینجا كربلاست، دیدن ابی عبدالله یه دست به محاسنش گرفت، یه نگاه به آسمون كرد، انا لله و انا الیه راجعون، اعوذباالله من الكرب و البلا،  هاهُنا مسفك دمائنا، هاهُنا مقتل رجالُنا، اینجا كربلاست، همین جا می مونیم، زبون حال بگم برات، این جا می مونیم، اینجا خوبه،  آب داره،  نزدیك آبیم، آخه ما بچه كوچیك داریم، اینجا خوبه درختاش سایه داره، چیه؟ مگه من چی میگم؟خوبه، اون تپه رو می بینید، برید خیمه هارو پشت تپه ها بزنید، محفوظ باشه، كسی زن و بچه ام رو نبینه، بچه ها همه دارن بابا رو نگاه می كنن، هزار تا سئوال تو چشماشون نهفته است، مهمونی كه می گفتی همینه، مردم من ازشما سئوال دارم، یكی بلند شه جواب من رو بده، تا حالا مهمونی دعوتت كردن، معلومه كه دعوت شدی، چقدر آمادگی پیدا می كنی، خصوصاً مهمونی كه آدم با زن و بچه دعوت بشه، خودت باشی، هر لباسی شد می پوشی، هرجور باشه آماده می شی، اما زن و بچه بخوای ببری، سخته، زن وبچه ببری، حساسیت می ره بالاتر، حالا من ازت یه سئوال دارم، خداییش امشب رو این سئوال من فكر كن تا صبح، اگه با زن و بچه بری مهمونی راهت ندن، بهت بگن كی تو رو دعوت كرده، جلو زن و بچه ات چقدر خجالت می كشی؟هی بچه ها بهت می گن بابا چی شد، این همه قول دادی مهمونی می بریمون، بابا چی شد؟  آدم راش ندن می ره یه جای دیگه، راهش رو عوض می كنه، می ره یه جای دیگه، اما وای به اون روزی كه نذارن برگردی، وای به حال اون روزی كه بگن برو وسط بیابون بشین، حق نداری حرف بزنی، صدا زد همین جا خیمه ها رو برپا كنید، خیمه ها رو زدن، اما چه خیمه ای، چه زدنی، می خوام امشب هزار بار بگم وای از دل زینب می دید دارن خیمه ها رو می زنن دادش این چه خیمه زدنیه، مگه می خوای این خیمه هارو جمع نكنی، یه جوری خیمه می زنی، انگار می خوای بری، قراره من تنها باشم، من چه جوری تنها خیمه هارو جمع كنم، زینب غصه نخوری تنهایی نمی ذارم جمع كنی، میآن كمكت، یه عده نامحرم میآن، نمی ذارن خسته بشی، خودشون خیمه ها رو آتیش می زنن، هیچی از خیمه ها نمی مونه، حسین..... ، خیمه هارو زدن، بچه هارو جمع كرد، همه دور ابی عبدالله حلقه زدن، یاالله، می گن ابی عبدالله فقط نگاه می كرد، گریه می كرد،  دین ما سفارش اكید می كنه، سفر می خوای بری، اول باید همسفرهاتو انتخاب كنی، من می خوام سئوال كنم، همسفر بهتر از عباس؟همسفر بهتر از علی اكبر؟ آدم با این همسفرها هرجای عالم بره غصه نداره؛اما ابی عبدالله فردا هی نگاه می كرد، گریه می كرد، هیچی نمی گفت، شروع كرد بعد از اون گریه خطبه معروفی رو خوندن، الله اكبر:می بینید به حق عمل نمی شه،  می بینید امر به معروف و نهی از منكر نمی شه،  شروع كرد حضرت خطبه خوندن، تاریخ می گه اصحاب بلند شُدن، زهیر بلند شد، یااباعبدالله،  اگر دنیا بقاء دائم باشه، ببین یار به این می گن، حسین جان نبینم گریه كنی آقا،  اگر دنیا بقاء دائم باشه ، ماهم عمر جاویدان داشته باشیم،  آقا محال تورو رها كنیم، ما اومدیم تو این سرزمین برات بمیریم،  بصیرت رو نگاه كن، نمی گه اومدیم پیروز بشیم،  خیلی ها نرفتن كربلا، چون می دونستند، در ظاهر پیروزی با اون لشكره، گفتند چه كاریه هفتاد نفر بریم به جنگ سی هزار نفر، مگه عقلمون رو از دست دادیم، ولی نمی دونستند توی این لشكر یه نفر هست به نام حسین علیه السلام، نمی دونستند پای اعتقاد و پای ایمانشون باید وایستند، گفت ما اومدیم برات جون بدیم، بُریر گفت:آقاجان خدا به ما منت گذاشته، توفیق داده برات جهاد كنیم، ان شاءالله می مونیم توفیق بده برات تیكه تیكه بشیم، ما دست از تو برنمی داریم، تو همین حالات بودند یه وقت ابی عبدالله دید از توی خیمه زن ها صدای ضجه می آد، روضه مو دارم می برم به نقطه اوج ، هركی آماده ناله است بسم الله، چه خبره؟دید بچه های زینب دارن می دوند، دایی به دادمون برس، چرا؟گفتند دایی مادرمون داره دق می كنه، دایی بیا ببین مادرمون داره یه جوری گریه می كنه، ما می ترسیم از این گریه، الله اكبر، ابی عبدالله اومد تو خیمه، نشست جلو خواهر چه زینبی چه حسینی ، پنجاه و چهار سال باهم بودند، یه نفر تو این عالم، می تونه زینب و آروم كنه، اونم حسینه، این حسینی كه جلوش نشسته،  همونیه كه وقتی به دنیا اومد، خودش زینب و بغل كرد، این حسین روز اول زینب و آروم كرد،  این حسین همونیه كه یاالله، نمی خوام بی اشك بری، این حسین همونیه كه وقتی اون شب مادرشون و داشتند شبونه می بردند، می دید خواهرش دنبال جنازه هی می خوره زمین،

خدا مادرم را كجا می برند.

این حسین همونه، اون شب زینب و آروم كرد، این حسین همونه كه وقتی باباشو با فرق شكافته، آوردند، زینب و آروم كرد، وقتی جیگر پاره پاره رو دید زینب و آروم كرد، حالا باید كربلا زینب و آروم كنه، خواهر چی شده، نبینم، زانوی غم بغل بگیری، حالا زبون حال خونده، روضه ی من این چند بیته، صدا زد داداش:

 آه از این خاک و خارها برگرد

وای از این شوره زارها برگرد

 خوب پیداست جای نخلستان

 لشگری در غبارها برگرد

 جان به لب کرده کودکانت را

خنده ی نیزه دارها برگرد

 یه اسمی رو ببرم شب دومی براش لعنت بفرستی

حرمله آمده ست و بند آمد

 نفس شیرخوارها برگرد

 دخترانت چقدر میلزرند

از حضور سوارها برگرد

ای حسین..........

 ترس دارم که بال و پر بزنند

به علمدارمان نظر بزنند

 تا که از خواهرت جدا نشوی

تا که صاحب عزای ما نشوی

 تا که در خارهای این صحرا

غرق در زخم ها نشوی

 داداش نگام افتاد به این گودال تنم لرزید

تا که در شیب تند آن گودال

با لب تیغ آشنا نشوی

 تا لباس تو را ز تن نبرند

تا هم آغوش بوریا نشوی

 جان مادر بیا بیا برگرد

آه از این کربلا بیا برگرد

انگار زینب داره می بینه، با چه عزتی پیادش كردند، همه مراقب زینبند، همه مراعات زینب و می كنند، تموم شد روضه ام، همه میآن دورش حلقه می زنند، قد و بالاش و نبینه دشمن، ای وای، همه كاری می كنند، گرد و خاك رو چادرش نشینه، آخه این زینبه، این دختر علی است، همه مراقبند، نمی دونم، هشت روز دیگه، نه روز دیگه، كار همین زینب، به جایی رسید، دیدند داره وسط بیابون می دوه، هی دو دستی رو سرش می زنه، هی می گه واحسینا، كارش به جایی رسید، این زینب پرده نشین، اومد تو گودال نیزه هارو كنار زد، شمشیرهارو كنار زد، ای وای می خوای بگم آخرش چی شد، این لبهاشو گذاشت رو لبهای بریده، حسین...........

تعداد صفحات : 48

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 101
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 303
  • آی پی دیروز : 484
  • بازدید امروز : 735
  • باردید دیروز : 5,239
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 21,148
  • بازدید ماه : 101,768
  • بازدید سال : 1,311,692
  • بازدید کلی : 19,817,520